یاسین جونیاسین جون، تا این لحظه: 13 سال و 6 روز سن داره

عشق مامان و بابا

خنده های شیرین

پسر قشنگم زندگیمون با خندهای شیرین تو قشنگ تر از قبل شده .با خنده های تو ما هم میخندیم و شاد میشیم وقتی هم که خوابی من و بابایی همش در مورد تو حرف میزنیم ودلمون برات تنگ میشه . نفسم از نگاههای زیبایی که بینمون رد وبدل میشه و محبت هاو بوسه هایی که میکنی هر چی بگم کم گفتم گاهی اوقات توی چشمهای زیبات میخونم که چقدر دوستم داری منم خیلی دوستت دارم پسر قشنگم
31 فروردين 1392

گپی با پسر نازنینم یاسین جان

عزیزم.پسرم .گلم . امیدوارم که خوب و سلامت و شاد باشی که شاد بودن تو شادی من را هم به دنبال خواهد داشت و خدای نا کرده ناراحتی تو غم های من را خواهت ساخت .از خدای مهربون می خوام که هر روز شادااب تر از روز قبل باشی و برای اینده ات از کودکی هدف داشته باشی و پله های ترقی را همچون سرسره بازی حال کنی و سریع وبا دقت و یکی یکی بپیمایی و هر گاه پله ای را افتادی همچون مرد بایستی وبا قدرت بیشتر از قبل پله ها را بعد از اینکه متوجه اشتباهت گشتی به بالا بروی .من میدانم و مطمئن هستم که همچون این روزهای کودکی که اینقدر خلاق هستی وهوشمندانه تصمیم میگیری در اینده هم بسیار هوشمندانه تر از اکنون تصمیم خواهی گرفت واینده ای خواهی ساخت پر از موفقیت و افتخار که ای...
30 فروردين 1392

بدون عنوان

عزیزم تو شهر بازی رو خیلی دوست داری واسه همین بردیمت سرزمین عجایب کلی بازی کردی و خوش گذروندی .   ...
29 فروردين 1392

بدون عنوان

عزیزم بابا جون برات 2 تا خرگوش خوشگل گرفته خیلی کو چولو هستند ونانازی و تو اونها رو دوست داری و همش با اونا بازی میکنی و بهشون غدا میدی .خلاصه خودت رو با اونها سرگرم کردی . ...
29 فروردين 1392